قطره قطره می چکم همراه اشکم سال و ماهکی نهی پای نگاهت بر نگاهم با نگاهآتش چشمم به مردم فاش می سازد که دلخانه ای دارد ز خون و بستری دارد ز آهدل چه دل در قامت زیبای شمشادین توبا خیالی بوسه کارد از سرِ شب تا پگاههمنشین ماه می گردد کنار چشمه هالاله می بوید، به قانون نوای دستگاهآنچنان مستی کند با جام مستی آورتجام هم داند که می داند در این چاه هست راهراه پرآشوب ما آنسان که گویی ساده نیستدر مصافی نابرابر یک تن و چندین سپاهسبزه رخسای ملیح و غنچه های سرخگونتیرمژگانی، کمانی در کمینش گاه گاه